کد مطلب: 75327
ابعاد بينالمللي بيانات رهبر انقلاب در مشهد مقدس
تاریخ انتشار : 1393/01/01
نمایش : 698
به گزارش سلام لردگان ، مقام معظم رهبري بهسنت هرساله، امسال نيز در روز اول فروردين در بارگاه مطهر ثامنالحجج عليهالسلام سخنان مهمي را ايراد فرمودند که ميتواند رهنمودهاي مهمي را براي مردم و مسوولان کشور طي سال جديد دربر داشته باشد.
يکي از اصليترين مشخصههاي سخنراني امسال رهبر انقلاب، ابعاد گسترده بينالمللي بود. رهبري در حوزههايي که به ايران مربوط است، به تشريح موقعيت کلان کشورمان در نظام بينالمللي پرداختند.
فارس در اين گزارش به بررسي ابعاد بينالمللي سخنان رهبر فرزانه انقلاب ميپردازد.
* دشمنان ايران در عرصه بينالمللي
يکي از مطالبي که در اين سخنراني مورد تصريح مقام معظم رهبري قرار گرفت، تبيين ديگربار ابعاد دشمنيهاي برخي کشورهاي غربي با نظام جمهوري اسلامي ايران بود.
همانطور که انتظار ميرفت، رهبري انقلاب اسلامي، رژيم ايالات متحده آمريکا را به عنوان مرکز و محور دشمنيها عليه جمهوري اسلامي ايران شناختند. پس از اين کشور، بريتانيا از سوي رهبر انقلاب اسلامي بهعنوان دشمن معرفي شد که البته اين امر داراي سابقه طولاني است. به فرانسه نيز هشدار داده شد که با توجه به تاريخ روابط دو کشور، سعي نکند بين خود و ايران دشمني بهوجود آورد، روندي که از زمان بر سر کار آمدن «نيکلا سارکوزي» دنبال شد و در دوران «فرانسوا اولاند» هم ادامه دارد. در خصوص رژيم صهيونيستي هم تصريح شد که اين رژيم حتي کوچکتر از آن است که در رديف دشمنان ايران قلمداد شود.
در نظام بينالمللي که جايگاه کشورها در آن با مجموعهاي از توانمنديها مشخص ميشود، روشن است که کانون قدرت بينالمللي که داعيه هژموني دارد، با هرگونه تجديدنظرطلبي در سيستم ناعادلانه توزيع قدرت، مقابله ميکند. بنابراين، همين کانون قدرت که در شرايط فعلي ايالات متحده است، شديدترين مخالفتها را با تجديدنظرطلبي جمهوري اسلامي در نظام بينالمللي دارد.
داعيهدار هژموني به هر روي براي خود متحديني دارد. هرچه اين اتحاد ميان ايالات متحده و متحدينش عميقتر باشد، طبعا ميزان دشمني آنها با جمهوري اسلامي ايران نيز بيشتر ميشود. در خصوص بريتانيا که متحد سنتي آمريکاست، اين امر بهخوبي مشخص است. بنابراين هرچه کشورها به مرکز قدرت بينالمللي نزديکتر ميشوند، دشمني آنها با جمهوري اسلامي ايران افزون ميگردد و هرچه از مرکز دور شده و به پيرامون سوق ميکنند، سياستهاي دوستانهتري با ايران در پيش ميگيرند.
دشمني با جمهوري اسلامي ايران را از اين منظر ميتوان ناشي از توزيع ناعادلانه ثروت و قدرت در ميان کشورها دانست که صدالبته ريشه در دوران پس از رنسانس و دو موج بزرگ استعمار بينالمللي دارد. اين استعمار بود که کشورهايي را بهشدت از کشورهاي ديگر پيش انداخت تا «متروپل نظام بينالمللي» شوند.
* جامعه جهاني
مقام معظم رهبري در سخناني که در مشهد مقدس ايراد فرمودند، نسبت به تعبيري که کشورهاي غربي از «جامعه جهاني» دارند نيز انتقادي جدي داشتند. به فرموده ايشان آنچه غرب از آن بهعنوان جامعه جهاني ياد ميکند، چيزي بيشتر از چند کشور بلوک سرمايهداري جهاني نيست که ميل و اراده خود را به تمام جهان تسري ميبخشند.
در خصوص ماهيت جامعه جهاني در بين متفکرين روابط بينالملل سخن فراوان است. بهباور بسياري از متفکرين، در دنياي امروز روابط بين کشورها و موجوديتهاي فعال در عرصه بينالمللي، ترکيبي از جامعه بينالمللي پساوستفاليايي و جامعه جهاني در شرف تکميل است. تفاوت جامعه بينالمللي و جهاني در اهميت مرزهاست. در جامعه جهاني بهجهت گسترش ارتباطات فروملي و فراملي، اهميت مرزهاي جغرافيايي و موجوديت اصلي تشکيلدهنده جامعه بينالمللي يعني «دولت – ملت» و مقولهاي بهنام «حاکميت»، کاسته ميشود.
با اين حال، دول غربي سعي دارند همان مناسبات جامعه بينالمللي پساوستفاليايي را که به نوعي تحت سيطره اقطاب سرمايهداري بود، به مناسبات جديد جهاني هم تزريق کنند. بر اين مبنا، غرب خواهان آن است که جامعه جهاني نيز به مرکز و پيرامون تقسيم شود و باز هم جريان سرمايه و کار از پيرامون به سوي مرکز ادامه يابد، تا تفوق غرب همچنان برجا باشد.
اين برداشت غربگرايانه از جامعه جهاني بلاترديد نميتواند مورد موافقت جمهوري اسلامي ايران بهعنوان يکي از اقطاب تجديدنظرطلبي بر مبناي اسلام در جهان باشد. ايران خواستار نوعي از جامعه جهاني است که عدالت در آن برقرار باشد. جامعه بينالمللي يا جهاني که بر مبناي قانون جنگل اداره شده و قوي در آن ضعيف را ببلعد، با تفکرات انقلاب اسلامي ايران همسازي ندارد. اين قانون جنگل در ادبيات متفکرين نورئاليست، بيشتر تحت عنوان آنارشي يعني سيستم افقي توزيع قدرت ياد ميشود.
طبيعي است اگر جامعه جهاني را بر مبناي قانون جنگل تفسير کنيم، زورمندان بر آن سيطره داشته و چنين جامعهاي ايران را برنميتابد اما اگر تفسيرمان از جامعه جهاني، مجموعه مردم جهان و خواست و اراده آنها باشد، چنين جامعهاي هرگز در تعارض ماهوي با جمهوري اسلامي ايران نخواهد بود.
* روشنترين پاسخ تاريخي ايران به اسرائيل
در سخنان رهبر عاليقدر انقلاب اسلامي در جمع زوار ثامنالحجج (ع)، به مساله مهم تهديدات لفظي چند ساله اخير رژيم صهيونيستي عليه ايران هم اشاره شد. هرچند اين تهديدات تاکنون تنها در حرف به منصه ظهور رسيده و در واقع بعيد هم هست که عملي شوند اما پاسخي که اين بار از سوي رهبر انقلاب به اين تهديدات داده شد، جنبهاي جديد داشت.
رهبري پيشتر هم تاکيد کرده بودند که در صورت هرگونه تجاوز نظامي به ايران، جمهوري اسلامي در همان سطح به حملات پاسخ خواهد داد اما اين بار قضيه يک تفاوت آشکار داشت: «نام بردن از دو شهر مشخص».
قطعا مقام معظم رهبري بهعنوان فرماندهي کل نيروهاي مسلح ايران، اين مطلب را بر اساس محاسبات نظامي قواي مسلح ايران بيان فرمودهاند. به عبارت ديگر، مجموعه نيروهاي مسلح ايران به اين نتيجه رسيده که هم ميتواند دو شهر تلآيو و حيفا را نابود کند و هم در صورت هرگونه تجاوز، بايد اين کار را بکند. اين برآورد راهبردي از سوي فرماندهي کل قوا ابراز شده تا سران رژيم صهيونيستي در صورتي که واقعا تصميم به حمله گرفتند، عواقب دقيق نظامي حماقت خود را بدانند.
به اين ترتيب، ايران در يک شفافسازي دقيق و در حالي که باراک اوباما، رئيسجمهور آمريکا در سرزمينهاي اشغالي فلسطين بهسر ميبرد، يک پيام آشکار براي تهديدکنندگان فرستاده است. اولا، ايران اهداف خود را براي پاسخگويي روشن کرده است، ثانيا، مهمترين شهرهاي ساحلي اسرائيل در مديترانه را براي اين پاسخگويي انتخاب کرده است، ثالثا، همان دو شهري را براي با خاک يکسان شدن انتخاب کرده که علاوه بر برد موشکهاي ايراني، به راحتي در برد موشکهاي حزبالله لبنان است؛ بنابراين، پاسخدهنده به اين حملات ممکن است نهتنها ايران، بلکه محور مقاومت باشد.
پاسخ خاصي از سوي مقامات رژيم صهيونيستي به اين هشدارهاي جدي رهبر انقلاب اسلامي مشاهده نشد اما رئيسجمهور آمريکا بهعنوان حامي امنيتي اسرائيل، پاسخي بسيار منفعلانه به اين هشدار داد. در پاسخ اوباما، هيچ اثري از اعلام آمادگي آمريکا براي نجات تلآويو و حيفا نيست.
نکته مهم ديگر اينکه رهبري انقلاب اين بار فرمودهاند که «اگر اسرائيل مرتکب غلطي شود»، دو شهر تلآويو و حيفا با خاک يکسان ميشوند. اين يعني هرگونه شيطنت اسرائيل بهمعناي نابودي دو شهر مزبور است حتي اگر حملاتي بسيار محدود مدنظر صهيونيستها باشد.
پاسخ اخير رهبري به تهديدات لفظي صهيونيستها، روشنترين پاسخ در تاريخ اين تهديدات است.
* مذاکره با آمريکا و مساله حساس هستهاي
يکي از اصليترين مباحثي که در سخنراني رهبر انقلاب اسلامي مطرح شد، بحث مذاکره با آمريکا بود. بدبيني نسبت به تقاضاهاي آمريکاييها براي مذاکره با جمهوري اسلامي ايران و لزوم رعايت خطوط قرمز رهبري در هرگونه مذاکره از جمله مواردي بود که رهبر انقلاب اسلامي بدان اشاره کردند.
مقام معظم رهبري تاکيد کردند که آمريکاييها نه بهدنبال مذاکره منطقي براي يافتن راه حل در خصوص مساله هستهاي ايران بلکه بهدنبال تحميل نظر خود به ايران هستند. بنابراين مذاکره براي آمريکاييها ابزار جنگ ديپلماتيک است نه گفتگوي سازنده و همکاري ديپلماتيک.
ظاهرا در تعريف دولت اوباما از قدرت، توانايي تغيير رفتار طرف مقابل به هر وسيله ممکن لحاظ شده است. بنابراين اگر اوباما از مذاکره با ايران دم ميزند، لاجرم کارکردي که براي آن درنظر ميگيرد، همان کارکردي است که از تحريمها مدنظر دارد، يعني کوتاه آمدن ايران از مواضع هستهاي.
روشن است که دولت آمريکا مساله هستهاي ايران را نه يک حق ملي ايرانيان بلکه يک معضل براي خود ميداند و براي حل اين معضل يکسري ابزار پيش روي خود مي بيند. تحريم يک ابزار است، مذاکره يک ابزار ديگر و خروجي مورد نظر هم تنها يک چيز است: «صرفنظر کردن ايرانيان از حقوق هستهاي خود.»
در عرف روابط بينالملل، مذاکره ابزاري مسالمتآميز در روابط ديپلماتيک است که کشورها از مسير آن به تفاهم دست پيدا ميکنند و روابط خود را گسترش ميدهند. اين بدان معناست که دو طرف درموضعي برابر تلاش ميکنند براي اختلافات احتمالي فيمابين، راهحل ديپلماتيک بيايند. اما در خصوص روابط ايران و ايالات متحده، بهدليل وجود رفتارهاي خصومتآميز نظير تحريم، تکرار عبارت وجود تمام گزينهها بر روي ميز که نوعي تهديد نظامي است، مشارکت در حملات سايبري به تاسيسات هستهاي ايران، تبليغ عليه ايران در تمام مجامع بينالمللي و ... فضايي ايجاد شده است که نميتوان آن را فضايي مناسب براي مذاکره مستقيم دانست.
علاوه بر آن اگر موضوع بهواقع حل مناقشه هستهاي با ايران است، ايران عملا با آمريکا در قالب 1+5 مذاکره ميکند و اگر واشنگتن ارادهاي بر حل اين موضوع دارد، در همان مذاکرات ميتواند اين اراده را بهنمايش بگذارد. بنابراين آمريکاييها به نظر ميرسد از طرح پيشنهاد مذاکره مستقيم با ايران دو هدف را دنبال ميکنند:
اول، بروز رفتار هژمونيک بينالمللي و دور زدن مجامع بينالمللي نظير اتحاديه اروپا، شوراي امنيت و ... با اين رفتار در خصوص يکي از بحثبرانگيزترين مسائل بينالمللي، آمريکاييها ميخواهند نشان دهند که اين تنها آنها هستند که ميتوانند معضلات جهاني را حل کنند، نه نهادهاي بينالمللي. بهعبارت ديگر، در صورتي که آمريکا موفق شود از طريق مذاکره مستقيم با ايران مناقشه هستهاي را به پايان برد، يکي از بزرگترين اقدامات اقناعي را براي پذيرش هژموني بينالمللي خود انجام داده است، همانطور که اگر بتواند مناقشه اعراب و اسرائيل را حل کند، نتيجهاي مشابه خواهد گرفت؛
دوم، افکار عمومي جهان را قانع ميکند که سرسختترين مخالف هژموني آمريکا در جهان را بر سر ميز مذاکره نشانده است. اين گامي بلند بهسوي پروسه اقناع هژمونيکي است که متفکران روابط بينالملل از آن سخنهاي بسيار گفتهاند.
در راستاي اقناع هژمونيک، مسير اوباما با بوش فرق دارد. بوش ميخواست بهزور سرنيزه بهجهان نشان دهد که آمريکا قدرت برتر است و دست از هژموني خود نميکشد. به همين خاطر حتي از دور زدن شوراي امنيت در حمله به عراق هم خودداري نکرد. اما اوباما ميخواهد بهجاي اقناع نظامي، افکار عمومي را نسبت به هژموني اقناع کند؛ روشي زيرکانهتر که براي حصول آن بايد دو کار در جهان صورت دهد: اولا مساله هستهاي ايران را در راستاي منافع غرب حل و فصل کند به طوري که نتيجه نهايي به سوي منافع غرب تمايل داشته باشد، نه منافع ايران هرچند که ممکن است امتيازاتي به ايران هم داده شود؛ ثانيا، مناقشه اعراب و اسرائيل را در راستاي منافع اسرائيل حل و فصل کند، طوري که فلسطينيها امتيازاتي بهدست آورند اما در مجموع، برنده بازي اسرائيل بهعنوان متحد راهبردي ايالات متحده باشد.
با اين حال اوباما هم با بوش يک مشابهت دارد. بوش براي حمله به عراق شوراي امنيت بهمثابه نهاد اراده جهاني را دور زد، اوباما هم ميخواهد 1+5 را به مثابه نهادي بينالمللي در مذاکره با ايران دور بزند.
بهواقع، اين تحليل يک نتيجه روشن از پي دارد. در بهترين شرايط ميتوان گفت که مشخص نيست نتيجه مذاکرات دوجانبه براي ايران چيست اما به صراحت ميتوان گفت شروع مذاکرات – و نه به نتيجه رسيدن آن – براي واشنگتن يک «برد بزرگ بينالمللي» است. پس برنده اين مذاکرات از هماکنون مشخص است.
از اين رو، مقام معظم رهبري نسبت به مذاکرات مستقيم با ايالات متحده آمريکا ابراز بدبيني کردهاند و تاکيد کردند که هيچکس از جانب ايشان با آمريکاييها گفتگو نکرده است تا به شايعاتي که بعضا سايتهاي خارجي دامن ميزنند، پايان دهند. ايشان همچنين به ساير مسوولين هم توصيه کردهاند که در برخي مذاکرات حاشيهاي که ممکن است بهفراخور زمان و نياز پيش آيد، خطوط قرمز رهبري را رعايت کنند.
در حوزه مساله هستهاي ايران نيز، رهبري عاليقدر انقلاب اسلامي در سخنراني مشهد بار ديگر تاکيد کردند که ايران به دنبال سلاح هستهاي نيست و تنها ميخواهد حقوق هستهاي واضحش مورد شناسايي قرار گيرد. از نکات جالب سخنراني رهبري انقلاب اسلامي، استفاده از تاکتيک «اصل عدم قطعيت»، اين بار در پاسخ به طرف آمريکايي بود.
در حالي که ايران همواره بر عدم قصد خود براي توليد سلاح هستهاي تاکيد کرده است، غربيها ميگويند که به اين سخن اعتمادي ندارند. در برابر، رهبري نيز تاکيد کردند که ايران چگونه ميتواند در چنين شرايطي، حسن نيت ايالات متحده را براي مذاکره باور کند؟ اين بهواقع استفاده متقابل از اصل عدم قطعيت بود که غربيها اين سالها فراوان از آن بهره بردهاند. در ضمن رهبري تاکيد فرمودند که در همين مذاکرات در جريان با 1+5 نيز، نقش ايالات متحده نقشي مخرب و در راستاي عدم نتيجه مذاکرات است.
اما شايد مهمترين بخش از سخنان رهبري در اين بخش را بايد معرفي «اصل تغيير دهنده بازي» (Game Changer) در روابط ايران و ايالات متحده دانست. منظور از تغيير دهنده بازي واقعهاي است که بايد رخ دهد تا روابط بين دو کشور از حالت خصومت به دوستي يا بالعکس تغيير کند.
رهبري عاليقدر انقلاب اسلامي، «ترک دشمني با ايران از سوي آمريکا» را بهعنوان راه تغيير رويکرد ايرانيان نسبت به ايالات متحده، پيش پاي مقامات کاخ سفيد و کنگره آمريکا نهادند. اين امر ميتواند به مرور صورت پذيرد اما اگر صورت پذيرد، يقينا ايرانيان متوجه آن خواهند شد.
دشمني با انقلاب ملت ايران بيش از 30 سال در آمريکا ريشه دارد و به جزئي از سياستهاي داخلي و خارجي اين کشور تبديل شده است. اساسا در کنگره و کابينه آمريکا، اتخاذ سياستهايي بر ضد جمهوري اسلامي ايران و مقابله با جمهوري اسلامي، به يک فرهنگ غالب تبديل شده است که تغيير اين فرهنگ و هويت کاذب سياسي، همان اصل تغييردهنده بازي است.
طبعا انتظار آن نيست که چنين هويتي يکشبه از ميان برخيزد اما انتظار آن هست که واشنگتن در مسير آن گام بردارد. طبعا با برداشتن هرگام، مي تواند منافع آن را نيز مشاهده کند. شايد لغو تحريمهاي ظالمانه اخير عليه مردم ايران را بتوان يکي از اولين و ضروريترين گامها دانست.
به هر حال، در اين خصوص تصميم با آمريکاييهاست. ايران بيش از 30 سال است که حتي در شرايطي بدتر از اين، دربرابر فشارهاي آمريکا مقاومت کرده و هزينه پرداخته است، طبعا باز هم توان اين مقاومت در ملتي ريشهدار و متمدن چون ملت ايران وجود دارد. اما اگر آمريکاييها واقعا قصد بهبود روابط با ايران دارند، بهجاي پيشنهاد مذاکره در عين تحريم ايران، بهتر است گامهاي عملي در راستاي ترک دشمني و تغيير قاعده بازي بردارند.( منبع فارس )